احمد صالحی، فرمانده گردان بلال حبشی، شب گذشته و در آغاز عملیات، طی حادثه ای غیر مترقّبه به شهادت رسید. متوسّلیان در شرایطی فرمان اعزام گردان بلال را نوشته بود که هنوز خبر شهادت صالحی را به او اعلام نکرده بودند؛ هم از این روی، در عمل، مسأله ی ابلاغ حکم مذکور به فرمانده گردان بلال و عزیمت نیروهای آن به سوی ارتفاعات تینه منتفی شد. امّا گردان حبیب، به علت وضعیت حسّاس موضع توپخانه و تجمع تانک های دشمن در شمال روستای متروکه ی واوی، ناچار شد در خطوط پدافندی خود باقی بماند و با تحرّکات احتمالی زرهی عراق مقابله کند. گردان سلمان نیز به خاطر پاره ای مسایل و معضلات ناشی از ادغام با گردان 141 ارتش، در منطقه ی علی گره زد باقی ماند و موفق به اجرای فرمان متوسّلیان - یعنی عزیمت به چنانه در جنوب یا حرکت به سمت امامزاده عبّاس در غرب - نشد. بنابراین، فرمانده تیپ 27 بلافاصله تدبیر دیگری اتخاذ کرد و با صدور فرمانی خطاب به اسماعیل قهرمانی، رضا چراغی، سیّد مصیّب میرسجّادی، جعفر جهروتی زاده و حبیب الله مظاهری، گردان های انصارالرسول، حمزه سیّدالشهدا، ابوذر غفاری، مالک اشتر و مسلم بن عقیل را به این مأموریت گسیل داشت. بدین ترتیب، پنج گردان از مجموع نه گردان تحت امر تیپ 27 محمّد رسول الله(ص) در منطقه ی امامزاده عبّاس با واحدهای مجهز زرهی دشمن درگیر شدند. مجتبی صالحی پور، از نیروهای کادر تیپ 27 در وصف چگونگی نبرد در منطقه ی دشت عبّاس می گوید: ... در حساس ترین لحظات درگیری بچّه های ما با تانک های تی - 72 دشمن در دشت عبّاس بود که دیدیم تعدادی از تانک های چیفتن تیپ 2 لشکر 92 زرهی ارتش به کمک بچّه ها آمده اند. آنها با این کارشان واقعاً خطر کرده بودند؛ زیرا تانک های عراقی، از پشت آن سنگرهای هلالی شکل و مرتفع خودشان کاملاً روی چیفتن های ما دید داشتند؛ در حالی که بچه های تیپ 2 زرهی، فاقد چنین امتیازی بودند. با این حال، تانک سواران دلاور ارتشی ما، مردانه وارد عمل شدند و وظیفه ی حمایت و پشتیبانی از بچّه های تیپ 27 را با از خودگذشتگی و رشادتی ستودنی انجام دادند. از آنجا که ارتفاع بدنه ی چیفتن ها از سطح زمین خیلی کم است، خدمه ی تانک های ما با دقت و ظرافت تمام، چیفتن ها را به پشت جاده یا لابه لای نخل ها می کشاندند و با نهایت قدرت در مقابل تانک های تی - 72 عراقی ایستادگی می کردند. البته در درگیری تانک با تانک، عراقی ها سه چهار دستگاه از چیفتن های ما را زدند؛ ولی با این حال، بچّه های ارتش با رشادت عجیبی آنجا مقاومت کردند. به رغم همه ی مشکلات و کمبودها، زرهی ارتش جمهوری اسلامی، در عملیات فتح مبین خصوصاً در دشت عبّاس ایثارگرانه جنگید. علی میرکیانی، مسؤول واحد تدارکات تیپ 27 که شاهد عینی صحنه ی نبرد در دشت عبّاس بوده است، روایت می کند: ... به یاد دارم وقتی که دشمن بچّه ها را در منطقه ی امامزاده عبّاس با زرهی خودش زیر فشار قرار داد، یکی از برادران ارتشی ما که فرمانده یک دستگاه تانک بود، علی رغم مخالفت سایر برادران، تانک خودش را روشن کرد و گفت: بچّه های ما دارند آن جلو قتل عام می شوند. من با توکل به خدا، به کمک آنها می روم... هرچه بادا باد! بعد هم سریع گاز تانک را گرفت و روی جاده ی منتهی به امامزاده عبّاس به حرکت درآمد. او کار بسیار خطرناکی را انجام داده بود؛ چرا که دشمن سطح جاده را به شدت زیر آتش گرفته بود و هر لحظه امکان داشت تانک او را مورد اصابت قرار دهند. با این حال، آن دلاور مرد ارتشی، بی واهمه همچنان به پیشروی خودش ادامه داد. سرانجام آنچه که از وقوع آن هراس داشتیم، اتفاق افتاد و تانک او مورد اصابت گلوله ی دشمن قرار گرفت و به آتش کشیده شد. هیچ وقت فراموش نمی کنم؛ تانک، غرق در شعله های آتش، با سرعتی که دم به دم کمتر می شد، به راه خودش ادامه داد. لحظه ای بعد دیدیم آن فرمانده تانک قهرمان ارتشی، در حالی که شعله های آتش از بدنش زبانه می کشید، به زحمت از برجک تانک در حال حرکت خارج شد و از همان بالا خودش را به بیرون پرت کرد. متأسفانه چون از قسمت جلوی تانک پایین پریده بود، وقتی به زمین افتاد، تانک در حال حرکت، از روی پیکر در حال سوختن او عبور کرد و ... هنوز هم افسوس می خورم که چرا حتّی نام این دلاور مرد را ندانستم. شهادت مظلومانه ی آن برادر شیردل ارتشی، از جمله ی تلخ ترین و در عین حال لطیف ترین خاطراتی است که از عملیات فتح مبین برایم به یادگار مانده است. انهدام تانک های خودی توسط حجم انبوه واحدهای مدرن زرهی دشمن، صرف نظر از صدمات و تلفات مادی، تأثیر نامطلوبی بر روحیه ی برخی عناصر حاضر در میدان داشت. صیّاد شیرازی با اشاره به همین واقعیت می گوید: ... اینها ]واحدهای تانک تیپ 2 زرهی دزفول[ حمله کردند و در اوّلین یورشی که به طرف دشمن بردند، دشمن با تانک پیشرفته تر حمله کرد. با تانک تی - 72، شش یا هفت تانک ما را زد و همین امر، اثر بدی روی نیروهای تیپ ]دوّم زرهی[ ما گذاشت. یکدفعه دیدیم تیپ عقب نشینی کرد. عقب نشینی تیپ؛ یعنی اطمینان دشمن از اینکه دیگر نمی توانیم کاری بکنیم... داد و بیداد همه درآمده بود. با هلی کوپتر خودم را به دشت عبّاس رساندم و بین تانک های خودی - که در حال عقب نشینی بودند - به زمین نشستیم. وضعیت عجیبی بود.1 به رغم این مسایل، جنگ در دشت عبّاس با شدّت و حدّت ادامه داشت؛ دو طرف، در نبردی نابرابر رو در روی هم قرار گرفته بودند. در نوک پیکان حمله ی تیپ 27، گردان حمزه تحت امر رضا چراغی به پیش می تاخت. نصرت الله قریب، جانشین فرماندهی گردان حمزه می گوید: ... روز دوشنبه، دوّم فروردین بود که چند دستگاه اتوبوس آوردند و نیروهای گردان ما را که از علی گره زد پایین آمده بودند، سوار کردند و عازم دشت عبّاس شدیم. هنگامی که به آنجا رسیدیم، نیروهای ما به محض پیاده شدن از اتوبوس ها ناچار شدند به صورت سینه خیز جلو بروند. به خوبی مشخص بود که نیروهای دشمن کجا هستند. آتشی که می ریختند و خلاصه همه چیز برای ما آشکار بود. مأموریت گردان ما عبارت بود از بازپس گیری امامزاده عبّاس از عراقی ها. بچّه ها می بایست به صورت دشتبان به طرف امامزاده حرکت می کردند؛ چرا که دشمن با تانک های خود در این منطقه به صورت خیلی باز آرایش گرفته بود. گردان انصارالرسول به فرماندهی برادر اسماعیل قهرمانی دنبال نیروهای گردان ما می آمد. همین جا بود که ما با مشکل مواجه شدیم؛ چرا که در حین پیشروی ما به سمت امامزاده عبّاس، دشمن حیله هایی به کار برد. از جمله اینکه در وهله ی اوّل، نفوذ ما را پذیرا شد؛ به طوری که ما توانستیم امامزاده را بگیریم. در مجاورت بقعه ی امامزاده، تپّه ی خیلی کوچکی وجود داشت که بهترین عارضه برای نگه داشتن امامزاده محسوب می شد. ما یک سری از بچّه های گردان را فرستادیم تا این تپّه ی مهم را بگیرند. بچّه ها خیلی سریع موفق به تصرّف تپّه ی مذکور شدند. از طرفی، در سمت چپ ما، زرهی دشمن هیچ گونه فعالیتی نداشت. تانک های عراقی در دامنه ی ارتفاعات تینه - که با فاصله ای زیاد به امامزاده عباس منتهی می شد - آرایش گرفته بودند. از طرف دیگر هم ما از روبه رو با نیروهای دشمن درگیر بودیم. در پی اوج گیری نبرد در دشت عبّاس، متوسّلیان بلافاصله فرمان انتقال قرارگاه تاکتیکی تیپ 27 از ارتفاع 350 شاوریه به شیاری در فاصله ی هفت کیلومتری امامزاده عبّاس را صادر کرد. مجتبی صالحی پور می گوید: ... در جاده ی اندیمشک - دهلران، به فاصله ی شش - هفت کیلومتری امامزاده عبّاس، در سمت چپ جاده شیاری قرار داشت که از لحظه ی شروع درگیری بچّه ها در دشت عبّاس، به دستور حاج احمد، کلیّه ی اقلام و ادوات غنیمتی از دشمن را به آنجا می آوردند و در داخل شیار د پو می کردند. وقتی که دامنه ی درگیری بچّه ها با دشمن در دشت عبّاس گسترش پیدا کرد و به اصطلاح کار نزاع بالا گرفت، حاج احمد دستور داد کنار همان شیار، یک قرارگاه تاکتیکی برقرار کنند. این قرارگاه به سرعت احداث شد و بچّه های مهندسی جهاد دزفول آمدند و همان روز یک سری سنگر مستحکم در آنجا بنا کردند. بعد هم اسم آنجا را گذاشتند «کمپ رسول الله(ص)». البته این سنگرها به عنوان مرکز هدایت عملیات تیپ مورد استفاده قرار نگرفتند! هدایت عملیات تیپ ما در دشت عبّاس، بیرون از این سنگرها توسط حاج احمد، حاج محمود شهبازی و حاج همّت انجام می گرفت. بیرون سنگرهای کمپ رسول الله(ص)، حاج احمد با استفاده از بی سیم جیپ فرماندهی، با مسؤولین گردان های حمزه، انصار و ابوذر به صورت مستمر در تماس بود. حاج همّت سوار بر یک دستگاه جیپ کی - ام و با استفاده از بی سیم پی.آر.سی.77، نیروهای گردان مالک اشتر را هدایت می کرد و حاج محمود شهبازی هم سوار بر یک موتوسیکلت تریل هوندا 250 قرمز رنگ، در خط مقدم تردّد می کرد و هرجا کار سخت می شد، مسؤولیت هدایت بچّه ها را به عهده می گرفت؛ البته حضور ایشان در کنار بچّه های گردان مسلم بن عقیل به فرماندهی حبیب الله مظاهری، بیشتر به چشم می خورد. این سه دلاور ضمن هدایت دقیق عملیات، لحظه به لحظه با هم تماس بی سیمی داشتند و آخرین اخبار تحولات درگیری گردان ها را با یکدیگر مبادله می کردند. مقارن ساعت سه بعدازظهر روز دوشنبه دوّم فروردین 1361، دشمن حرکت نهایی خود را با هدف انهدام قطعی گردان های تک ور تیپ 27 در امامزاده عبّاس آغاز کرد. یگان های دشمن که نخست با شگردی نظامی به نیروهای پیاده ی ایرانی امکان رخنه به امامزاده عبّاس را داده بودند، حال روی دیگر سکّه را به نمایش می گذاشتند! نصرت الله قریب، جانشین فرماندهی گردان حمزه می گوید: ... به ناگاه متوجّه شدیم که تانک های دشمن از سمت چپ ما، یعنی از پایین ارتفاعات تینه، در حال حرکت به طرف نیروهای ما هستند. با مشاهده ی این وضعیت، بنده با عجله سر وقت برادر چراغی - فرمانده گردان - رفتم و شروع این مانور خطرناک لشکر 10 زرهی دشمن را به ایشان اطلاع دادم. در آن لحظات بحرانی، برادر چراغی با خونسردی و هوشیاری خارق العاده ای به حرف هایم گوش داد و تصمیم واقعاً مفیدی اتخاذ کرد. او گفت: سریع به کلیه ی گروهان های گردان ما دستور بدهید عقب نشینی کنند! تانک های دشمن با این قصد جلو می آیند که ما را دور بزنند. از نحوه ی مانور و حرکت تانک ها کاملاً مشخص است که دشمن برای ما چه خوابی دیده... عجله کنید! بلافاصله با گروهان ها تماس گرفتیم و به فرماندهان آنها اعلام کردیم که عقب نشینی کنند. البته در ابتدای امر، فرماندهان گروهان ها حاضر نبودند امامزاده را رها کنند؛ ولی به هر صورت، با توجّه به حساسیت شرایط و وضعیت در شرف وخامت منطقه، توانستیم آنها را قانع کنیم که لازم است آنجا را ترک کنند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پانوشت: 1- ر.ک. به. کتاب: ناگفته های جنگ ، خاطرات امیرسپهبد شهید علی صیّاد شیرازی، ص 279 و 280. عبارات داخل کروشه ها از ماست.